پاتوق نارنجی

پاتوق نارنجی
شخصی

 
وقتی دوست من در اوج جوانی از دنیا رفت برای من تکان بزرگی بود. ضربه‌ای که این ماجرا به من وارد کرد باعث شد به زندگی گذشته‌ام فکر کنم به آینده‌ام به اینکه اگر من جای دوستم بودم چه می‌شد؟ به اینکه خیلی از رفتارهایم اشتباه ست و باید جبران شود و خیلی کارهای نکرده دارم ... نقطه آغازین اینجا بود، بهمن ۸۷.
حجاب
 
سرویس سبک زندگی فردا؛ آیه طائبی: سالگرد فاجعه مسجد گوهرشاد در تقویم به نام روز حجاب و عفاف نام‌گذاری شده است. عبارتی که این روزها زیاد می‌شنویم و در بسیاری از مواقع با بی‌مهری مسئولین و نهادهای مربوط به کلیشه‌ای تکراری و گاه زننده تبدیل شده‌است. اما در این میان هستند کسانی که خودشان با خواست و میل درونی به اعتقاد رسیده‌اند و با هیچ‌چیز عوض نمی‌کنند این لذت انتخاب کردن‌ را، کسانی هستند که زندگی‌شان را تغییر داده‌اند، روال پیشین را شکسته‌اند و راه الهی را پیش‌گرفته‌اند. 
 
به سراغ سه نفر از دوستان‌مان رفتیم که با خواست خودشان به این وادی قدم گذاشته‌اند اما با سبک و سیاق متفاوت، هرکدام نقطه عطف متفاوتی دارند و راه‌های سخت و آسانی را طی کرده‌اند، هرکدام ماجرایی دارند و حرف‌هایی که برای ما بگویند، از چرایی انتخاب‌شان و راهی که طی کرده‌اند تا به این جایگاه امن رسیده‌اند. این نوشته قسمت اولی از سه‌گانه ایست که گفته شد.  

فردا: ماجرای جدی شدن حجاب برایت چطور شروع شد؟
 
ماجرای پذیرفتن حجاب برای من از فوت یکی از دوستانم شروع شد. پیش از آن فکر می‌کردم خب آدم جوانی می‌کند، شیطنت می‌کند و بعد از ۱۰۰ سالگی توبه می‌کند همه‌چیز درست می‌شود. اینطور نبود که از دین دور باشم، اما گارد شدیدی داشتم و اجازه نمی‌دادم به خودم که به مسائل مذهبی نزدیک بشوم. اما وقتی دوست من در اوج جوانی از دنیا رفت برای من تکان بزرگی بود. ضربه‌ای که این ماجرا به من وارد کرد باعث شد به زندگی گذشته‌ام فکر کنم به آینده‌ام به اینکه اگر من جای دوستم بودم چه می‌شد؟ به اینکه خیلی از رفتارهایم اشتباه ست و باید جبران شود و خیلی کارهای نکرده دارم ... نقطه آغازین اینجا بود، بهمن ۸۷.
 
پیش‌تر هم به این فکر افتاده بودم که مانتو بلندتر بپوشم. اما در حد همین فکر باقی می‌ماند و به خاطر لج و لج‌بازی باخانواده هیچ‌وقت جدی نمی‌شد. کلا دوست داشتم مخالف خانواده باشم، و خانواده من هم هیچ‌وقت دلیلشان را توضیح نمی‌دادند، تنها استدلال این بود که ما اینطور بودیم، پدربزرگ تو اینطور بوده، اجداد تو اینطور بودند چرا تو نیستی و این به نظر من استدلال قوی نبود و همین موضوع بیشتر من را به لجبازی وا می‌داشت. 
 
فوت دوستم زندگی را برایم مهم کرد
 
از مدت کوتاهی پیش از فوت دوستم به این فکر افتادم که خب مگر چه می‌شود مانتو گشادتر بپوشم یا آرایش نکنم و ... اما بعد از فوت دوستم کلا خیلی متحول شدم. من نه بی‌اعتقاد بودم و نه با اعتقاد، این برایم خیلی راحت نبود، هردو را می‌خواستم. به این فکر افتادم که اگر این اتفاق برای من می‌افتاد خیلی مسخره زندگیم به پایان می‌رسید. و به این موضوع خیلی فکر کردم. خوب یادم هست که همیشه گوشه ذهنم آرزو داشتم از ایران بروم و در گروه های فرم و باله و رقص خواننده ها حضور داشته باشم ... حالا چند سالی می شد که در یک گروه فرم حضور داشتم اما مذهبی! و همیشه فکر می کردم آرزوی من چه بود و چه شد! 
 
اواخر سال 87 بود که یک موقعیت خیلی عالی در کشور سوئد برایم مهیا شد ... خود را در یک قدمی برآورده شدن آرزوهایم می دیدم اما به علت مخالفت خانواده این موقعیت از دست رفت و مرا بسیار ناراحت و آشقته کرد . حالا هم دغدغه خراب شدن این مسئله را داشتم هم دغدغه افکار مذهبی جدیدی که توی سرم رژه می رفتند. در همین زمان دوستم تماس گرفت و گفت عده‌ای از هم‌کلاسی‌ها ثبت نام کرده‌اند برای سفر راهیان نور، بیا ما هم با این‌ها برویم و خوش‌بگذرانیم، در واقع این طور گفت که « ببین، می‌خندیم» و با این دید و قصد ما برای سفر آماده شدیم. با یک کوله‌پشتی قرمز و تیپی که داشتم رفتم در محل استقرار اتوبوس‌ّها، و وقتی به آنجا رسیدم دیدم همه با چادر و چفیه و ... ظاهری کاملا یک‌دست آمده‌اند.
 
از شلمچه که خارج شدم دیگر آن آدم سابق نبودم
 
راهی شدیم با این دوستان به سمت جنوب، اما با قصد خنده و تفریح و خوش‌گذرانی. یعنی همه گروه‌ها را دست‌ می‌انداختیم و می‌خندیدیم. مدام هدفون روی گوش‌مان بود آهنگ گوش می‌دادیم و می‌خوردیم و می‌خوابیدیم. همه جا دوربین به دست فیلم هم می‌گرفتیم. تا اینکه قرار شد برویم شلمچه، یادم هست به دوستم گفتم بیا این بار دوربین نبریم. همین طور رفتیم و نشستیم کنار دیگران و به سخنرانی گوش‌میدادیم. حالا یادم نیست سخنران چه کسی بود اما خیلی خوب صحبت می‌کرد. داشت می گفت:‌« جوان‌ها، شمایی که آمده‌اید اینجا، شهدا واقعا اینجا حضور دارند، جدی بگیرید. بخواهید، از شهدا بخواهید کمکتان کنند، بخواهید دستتان را بگیرند. ... » یاد داستان‌های خودم افتادم، یاد فکرهایی که این مدت همیشه همراه من بود، یاد دوستم، دلم لرزید، گفتم «اگر واقعا هستید و واقعا از دست‌تان برمی‌آید، دست من را هم بگیرید.»  شاید اگر بگویم معجزه، بی‌راه نگفته باشم. من وارد شلمچه که شدم یک آدم بودم و زمانی که خارج شدم دیگر آن آدم نبود. از من بپرسید؟ کار کار شهدا بود، خواستند بگویند «هستیم و می‌توانیم».
 
جای خالی‌ای که در زندگیم حس می‌کردم با هیچ‌چیز پر نمی‌شد
 
تا زمانی که به تهران برگشتیم، مدام فکر می‌کردم و با خودم بودم، حال حوصله شوخی و خنده هم نداشتم، فکرم خیلی مشغول بود. به خانه که رسیدم پدر و مادرم آماده بودند که بروند مهمانی، گفتم صبر کنید من هم می‌آیم. رفتم حاضر شدم اما هرکاری کردم نمی‌توانستم از خانه خارج شوم، انگار چیزی کم بود. یکی از چادرهای مادرم را برداشتم، سر کردم در شرایطی که اصلا بلد نبودم و وقتی وارد ماشین شدم، همه خندیدند و مسخره کردند. بیشتر به این خاطر که فکر می‌کردند جوگیر شده‌ام و پشیمان می‌شوم از انتخابم، اما من فکرکردم و به تصمیم رسیدم. 
 
فردای آن روز به سراغ خاله‌ام در دماوند رفتم و تعریف کردم که چه شد و چه تصمیمی گرفتم، گفت: « من یک پارچه چادری خریدم که الان یک سال می شه داخل کمد ه و پیش نمیاد واسه کسی بدوزمش، شاید این قسمت تو ه»‌ و چادر خاله دقیقا هم قد من بود، برید و دوخت و من از آن روز رسما چادری شدم. 
 
همه چیز تازه چادری شدنم شروع شد
 
بعد از چادری شدنم خیلی چیزها عوض شد و خیلی اتفاقات خوب برایم افتاد. چادر پوشیدن من بهانه‌ای شد که با یک سری مسایل آشنا شوم، مثلا با دعاهای مختلف، با اعمال دینی و این واقعا یک جور لطف خدا بود.  
 
همه چیز بعد از چادر پوشیدن برای من تازه شروع شد، حتی من بعد از انتخاب شروع کردم به سخنرانی گوش دادن و کتاب خواندن و اینطور کارها و تاثیرات خیلی خوبی بر محکم‌تر شدن انتخاب من گذاشت. 
 
خوشحال بودم که آرزویم برآورده نشد
 
حالا معنی حضورم در گروه مذهبی تئاتر را می فهمیدم . اینکه آرزویم چه بود و چه شد . اینکه  مدتها بود در گروه تئاتر مذهبی‌ای فعالیت داشتم و نمایش‌های مذهبی بازی می‌کردم، اما به ماجراها فکر نمی‌کردم، فقط بازی می‌کردم، بعد از این ماجرا بود که درگیر داستان‌ها می‌شدم، شکه بودم و بهت زده از اتفاقات مذهبی که تازه داشتم می‌فهمیدم.  شرمسار بودم از تفکراتی که داشتم و خوشحال از اینکه خدا آرزوی مرا برآورده نکرد!
 
گروه تئاتر بی تاثیر نبود، با بچه‌های گروه صحبت می‌کردم، با کسانی که هم‌حال خودم بودند و آنها هم مدت کوتاهی بود چادر را انتخاب کرده بودند و مذهبی شده بودند صحبت می‌کردیم. پشتیبان هم بودیم در این راه و انرژی خیلی زیاد و موثری داشت این همراهی.» 
 
شلمچه
 
فردا: عده‌ای برای حجاب بعد سیاسی قائل هستند، نظر شما چیست؟
 
کاملا همین‌طور است. دقیقا از روزی که چادر را انتخاب کردم رفتار اساتید و هم‌کلاسی ها با من تغییر کرد، همه‌شان تصورشان این بود که من یا یک شغل دولتی پیدا کرده‌ام، یا با شخص خاصی قصد ازدواج دارم و یا استفاده خاصی قرار است داشته باشم که چادر پوشیده‌ام. هیچ‌کس حتی دوستانم باور نمی‌کردند که این یک اعتقاد قلبی و شخصی‌ست. 
 
چه در دانشگاه، چه در محل‌هایی که برای کار می‌رفتم و چه در کوچه و خیابان همه جا چادر من را سیاسی برداشت می‌کردند. برای مثال پیش آمده کرایه تاکسی زیاد شده، خانمی برگشته و با توهین به شخص من اعتراض می‌کند که « اصلا تقصیر شماهاست که این مملکت اینجوریه، همه چیز تقصیر شما چادری‌هاست، فک کردید ما نمی دونیم زیر این چادرهاتون چه خبره؟ و ...» مدتی این مدل قضاوت‌ها و عکس‌العمل‌ها باعث ناراحتیم می‌شد و بحث می‌کردم، خیلی مواقع هم دفاعی نداشتم یا اطلاعاتم کم بود و سکوت می‌کردم. 
 
می‌فهمیدم که این شخص ناراحت و عصبانی‌ست اما نمی‌داند به چه کسی باید اعتراض کند و به یک شخص بی‌ربط ولی چادری مثل من اینطور می‌گوید، یعنی هرکسی دیگر هم جای من بود باز همین صحبت‌ها را می‌کرد. حالا اما بعد از چندین سال دیگر بی تفاوت شده‌ام، خیلی اوقات اصلا نمی‌شنوم یا اهمیت نمی‌دهم. 
 
ولی درمورد کسانی که من را از نزدیک می‌شناختند این موضوع صدق نمی‌کرد، یعنی آن‌ها می‌دانستند که این کاملا یک اعتقاد درونی و مذهبی ست نه یک موضوع سیاسی و حکومتی.
 
فردا: مسائل اجتماعی که حجاب و چادری بودن را سخت کند وجود دارد؟
 
یک وقت‌های خیلی کمی آن هم بیشتر به خاطر نوع نگاه مردم ست. خب زمانی که من چادر را انتخاب کردم می‌دانستم که یک سری از رفتارهایم باید تغییر کند و عوض شود و  مقدار زیادی محدودیت خواهم داشت و این موضوع را پذیرفتم.
 
 برای مثال من پیش‌تر خیلی شیطنت‌ها داشتم اما بعد از این که چادر را انتخاب کردم می‌دانستم بسیاری از این شیطنت‌ها باید فاکتور گرفته شود. البته ممکن است خیلی‌ها بگویند چه ربطی دارد خب با چادر هم می‌شود شیطنت کرد. بله درست است اما من معتقد هستم که این چادر حرمتی دارد که باید رعایت شود و این حرمت با این قسم شیطنت‌ها هم‌خوانی نداشت. یا مثلا خیلی اوقات شده که پدرم می‌گویند داخل پارک چادرت را بردار که راحت بازی کنی اما خودم در واقع دوست ندارم، دلم میخواهد یک دست باشم و بر این اعتقادم پایبند بمانم. 
 
درمورد سینما یا کنسرت هم این موضوع هست که دیگران خیلی راحت هیجانشان را تخلیه می‌کنند یا مثلا با صدای بلند می‌خندند اما من نمی‌توانم. یعنی در خیلی از مواقع نگاه‌های مردم از من این عکس‌العمل را نمی‌پذیرد مخصوصا مذهبی‌ها. و خب این نگاه ها و انتظارات حضور اجتماعی را سخت‌تر می‌کند. 
 
از نظر محدودیت که خب بله وجود دارد. مثلا وقت‌هایی که خیلی خرید دارم، جمع کردن چادر برایم سخت می‌شود یا زمان های برف و باران شدید، البته اوایلی که چادری شده بودم و چادرساده سر می‌کردم بیشتر پیش می‌آمد و سخت‌تر بود، الان که با مدل‌های مختلف چادر آشنا شدم، سختی زیادی ندارم. 
 
نظر من درمورد گرمای هوا و پوشیدن چادر اینطورست که، برای دیگرانی که بیرون از این ماجرا ایستاده‌اند خیلی سخت‌تر جلوه می‌کند تا در واقعیت برای کسانی که حجاب می‌کنند. یعنی زمانی که تو موضوعی را می‌پذیری، سختی‌هایش هم پذیرفتنی‌تر می‌شود. من به شخصه قبل از انتخاب خیلی به موضوع فکر کردم و مشکلات و سختی‌هایش و به همین خاطر پذیرفتن سختی‌ها برایم ساده‌تر ست.
 
حجاب
 
فردا: تعریفت از حجاب زیبا چیست؟ درباره حجاب رنگی چطور فکر می‌کنید؟
 
به نظر من حجاب زیبا خوب است در حدی که جلب توجه نکند اما از آن مهم‌تر و بهتر آراستگی و تمیز بودن است. تصور بسیاری از مردم این است که چادری ها آدم‌های شلخته و نامرتبی هستند و همین تاثیر منفی در برخوردشان دارد. 
 
اما با حجاب رنگی موافق نیستم چون به نظر من بیش از حد زیباست و جلب توجه می‌کند. احساس می‌کنم چادر به خاطر مشکی بودن، کمتر جلب توجه می‌کند. در صورت عرف شدن البته شاید کمتر جلب توجه کند . اما الان این رنگی بودن باعث جلب توجه می‌شود.
 
فردا: حرف دیگری باقی مانده که بخواهید بگویید؟
 
تمام اتفاق‌های خوب و نگاه‌ها و رفتارهای خوب به کنار ، چیزی که آدم را گاهی اذیت می کند این است که بعضی از قضاوت‌ها نا‌به‌جاست. خانم‌های چادری نه معصوم هستند، نه مبری از گناه، نه قسم خورده‌اند که خطا نکنند! آنها خانم‌هایی هستند صرفا با پوشش خاص همین!
قبول دارم وقی چادر را انتخاب می‌کنیم مسئولیت سنگینش را هم باید قبول کنیم اما اگر گاهی خطا یا اشتباهی از خانم‌های چادری سر زد آن خطا را پررنگ نکنیم ... آنقدر بزرگش نکنیم ... این قدر قضاوت نکنیم و خطاهایشان را پای اسلام نگذاریم! آن‌ها هم مثل بقیه ممکن‌است خطا کنند و اشتباه و حتی گاهی گناه ... 
 
گاهی همین نگاه سخت‌گیرانه باعث می‌شود خیلی از دخترخانم‌ها پشیمان بشوند از انتخاب چادر و محجبه شدن.
 
حتی یکی از دوستان نزدیکم زمان کوتاهی را چادری و محجبه شد. هنوز یک سری شیطنت‌های خودش را داشت، سر همین شیطنت ها، رفتارها، خطاها حتی گوش کردن انواع موسیقی، مورد اهانت قرار گرفت . ایشان بعد از مدتی کاملا پشیمان شد از محجبه شدن و دوباره به تیپ سابقش برگشت.
 
امیدوارم روزی مردم کشورم مهربان‌تر به این قضیه نگاه کنند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ادامه مطلب

تمامي مطالب اين وبلاگ محفوظ مي باشد
طراحي شده توسط مولا مهدی گل یاس

منوي اصلي

صفحه نخست
تماس با ما
پروفايل مدير وبلاگ
پست الکترونيک
عناوين مطالب وبلاگ

درباره ي وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

لحظات انتظار

آرشيو مطالب

بهمن 1399
دی 1399
آذر 1399
آبان 1399
مهر 1399
شهريور 1399
مرداد 1399
تير 1399
خرداد 1399
ارديبهشت 1399
فروردين 1399
اسفند 1398
بهمن 1398
دی 1398
آذر 1398
آبان 1398
مهر 1398
شهريور 1398
مرداد 1398
تير 1398
خرداد 1398
ارديبهشت 1398
فروردين 1398
اسفند 1397
بهمن 1397
دی 1397
آذر 1397
آبان 1397
مهر 1397
شهريور 1397
مرداد 1397
تير 1397
خرداد 1397
ارديبهشت 1397
فروردين 1397
اسفند 1396
بهمن 1396
دی 1396
آذر 1396
آبان 1396
مهر 1396
شهريور 1396
مرداد 1396
تير 1396
خرداد 1396
ارديبهشت 1396
فروردين 1396
اسفند 1395
بهمن 1395
دی 1395
آذر 1395
آبان 1395
مهر 1395
شهريور 1395
مرداد 1395
تير 1395
خرداد 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
دی 1394
آذر 1394
آبان 1394
مهر 1394
شهريور 1394
مرداد 1394
تير 1394
خرداد 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
مرداد 1393
تير 1393
خرداد 1393

موضوعات

آخرين پست هاي وبلاگ

فرمانده کل ارتش درگذشت پدر وزیر اطلاعات را تسلیت گفت
پیام تسلیت امیر دریادار سیاری به وزیر اطلاعات
با حضور فرمانده نیروی زمینی ارتش انجام شد؛الحاق بالگردهای سوخت‌رسان و آتش‌نشان به پایگاه چهارم هوانی
با حضور مسئولان فرهنگی ارتش و سپاه برگزار شد؛نشست هم افزایی اقدامات فرهنگی قرارگاه پدافند هو
قدرشناسی فرمانده نیروی هوایی ارتش از فرماندهی معظم کل قوا
پایگاه دریایی بوشهر بخشی از هویت تاریخی نیروی دریایی ارتش است
پروژه تولید بالگرد ملی صبا بخش اعظمی از نیاز کشور را تامین می‌کند
برگزاری مراسم تشییع شهید سروان شجاعی
آیین افتتاحیه دوره نظری معارف جنگ شهید صیاد شیرازی برگزار شد
بومی‌سازی ساخت تجهیزات دفاعی از افتخارات انقلاب اسلامی است
طرح های فرهنگی مصباح اثربخش ترین پادزهر علیه جنگ نرم دشمن است
اقتدار و خودکفایی نیروهای مسلح دستاورد بزرگ انقلاب اسلامی است
نشست هم افزایی رئیس اداره ایثارگران ستاد کل نیروهای مسلح با معاون نیروی انسانی ارتش
در حوزه تولید پهپاد بر لبه فناوری روز دنیا حرکت می‌کنیم
بیانیه ارتش جمهوری اسلامی ایران به‌مناسبت دهه فجر
سرلشکر باقری مطرح کرد؛ اجازه عرض اندام به هیچ دشمنی را نخواهیم داد/ گشت‌های دریایی ایرانی در دریای س
در مرحله نهایی رزمایش اقتدار دریایی ۹۹ نداجا؛ موشک‌های کروز دریایی اهداف خود را مورد اصابت قرار دادن
برای نخستین بار صورت گرفت؛ شلیک اژدر از زیردریایی بومی فاتح در رزمایش اقتدار دریایی ۹۹ نداجا
در مرحله نهایی رزمایش اقتدار دریایی ۹۹ نداجا؛ یک فروند زیر دریایی بیگانه، مورد شناسایی و رصد قرار گر
دریادار خانزادی: استکبار جهانی بدهی اش به ایران و ایرانی را بپردازد

نويسندگان

پيوند هاي روزانه

میثاق نیوز
اخبار روز
پاتوق کسری
نمونه سوال امتحانی1
خبرنامه اجتماعی
عکس گل نقاشی
نقاشی گل
پاتوق بوشیگان
دستگاه سانترال پاناسونیک
پاناسونیک
بیتوته
روانشنی و سلامت و سرگرمی
هاست لینوکس ارزان
بانک سپه-سامانه خدمات اینترنتی
بانک سپه1
بانک سپه
فیزیک نوخندان
"دبير فيزيك رضاقلي زاده"
مونه سوالاتی تفکیک شده از امتحان نهایی فیزیک 3
خوش امد گويي
ابزار ساخت پرده خوش امد گويي
باشگاه خبرنگاران جوان
قالب های متفاوت
نمونه سوال امتحانی
جام نیوز
جادوی حماسه
مرکز فرهنگی صالحون
لبیک یا مهدی
خبرفارسی
همراه با خدا
کد
ارتش جمهوري اسلامي ايران1
ارتش-جمهوری-اسلامی-ایرا
پاتوق زعفرانی
پاتوق عسل
پاتوق گل نرگس
پاتوق نارنگی
پاتوق لیمویی
پاتوق بکرایی
homayoun
بروبکس بهشت
شهرخبر
ساخت وبلاگ سرویس
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
خواندن روزنامه‌های ایران
خبرآنلاین
دیوار
فروشگاه اینترنتی ديجی کالا
خبرآنلاین: ورزش
روزنامه خبر ورزشی
حمل و ترخیص لباس از چین به ایران
حمل و ترخیص لنج دبی
جلو پنجره لیفان ایکس 60
الوقلیون

پيوند ها


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان پاتوق نارنجی و آدرس mahdi1345.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





مولا مهدی گل یاس

امکانات

طراح قالب


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 123
بازدید دیروز : 208
بازدید هفته : 334
بازدید ماه : 7640
بازدید کل : 396807
تعداد مطالب : 3421
تعداد نظرات : 133
تعداد آنلاین : 1



آیه قرآن تصادفی

تاریخ روز سوره قرآن ساعت فلش مذهبی ذکر روزهای هفته

کد لوگو حمایت از کشور ایران

start image-random cod by http://roozgozar.com-->

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج

قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ